حلماحلما، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

نور چشمی

روز پدر

بابایی مهربونم روزت مبارک بابایی عزیزم تو یه فرشته ای که من پشتم بهش گرمه، بابایی خیلی دوست دارم وقتی با تو بازی می کنم خیلی بهم خوش می گذره، بزرگ که شدم و سختی های زندگی توانم رو برید یاد این روزا دلم رو گرم می کنه یاد تو و دستای گرمت که فقط لازمه لب تر کنم  تا حمایتم کنی خیلی وقتا هم لازم به لب تر کردن هم نیست. بابایی من از هیچی نمی ترسم نه حالا از اقا گرگه و نه بعدا از دیوای زندگی چون بابای با خدایی مثل تو دارم. بابایی از خدا می خوام تو رو همیشه برا من نگه داره و کمکم کنه همونی که تو می خوای بشم. ...
12 ارديبهشت 1394

لغت نامه 3

خانم طلا شما خیلی خوب حرف می زنی و منظورت رو می رسونی ولی بعضی کلمات رو جالب تلفظ می کنی مثلا: بیبسان (با کسر ب دوم ) : بیمارستان بچه خا : بچه ها هنوز "ه" و حروف حلقی رو "خ" تلفظ می کنی خالیبا : طالبی کباب : هم کباب کوبیده و هم ماهی تابه خاخاخو : کاکائو خرخوش :خرگوش هاپو خربه : گربه هر چی رو چهار دست و پا راه می ره هم هاپو یا گربه است مثلا هاپو پلنگ پیداده : پیاده گاهی هم به جای پیاده روی می گه پا برهنه بریم. . . .         ...
12 ارديبهشت 1394

بازی

از دو سال و دو ماهگیت به این ور بازی روزمره ات تو خونه شده نقش بازی مثلا تو می شی مامان و من نی نی و همه کارا و چیزایی که بهت گفتیم و انجام دادیم رو مثل یه فیلم دوباره انجام می دی و گاهی هم که ما یادمون رفته یاد آوری می کنی می گی دختر گلم بیا بریم بیرون دست مامان رو هم بگیر من: چشم مامان حلما: نگو چشم بگو من خودم می یام دستت رو نمی گیرم  من: باشه من دستت رو نمی گیرم  حلما: عزیز من ماشین می یاد می زنه بهت ها من: بیشترین نقشی که بازی می کنی زن دایی هست یه شال می اندازی سرت و می گی من زن دایی هستم و نی نی کیالی هم ابتین می شه البته زن دایی یعنی یه مامان که بچه کوچولو داره نه خود زنداییت برا ما خیلی جال...
6 ارديبهشت 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نور چشمی می باشد